خبرگزاری حوزه | مدخل بیانیه گام دوم انقلاب چنین جملاتی است: "درود... بر نسلی که اینک وارد فرآیند بزرگ و جهانی چهل سال دوم میشود" و"برای همهچیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است". سپس با این دعا همراه میشود که: "این دامنهی عمل جهانی و منطقهای در کنار مظلومان جهان، مایهی سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد. "
البته مطلب مهمی هم تذکر داده میشود: "از سویی نگاه امیدوارانه ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانهی رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. "
این دلیل خوبی است تا از سه منظر به بررسی راهبرد کلان وحدت که ذیل پیام جهانی انقلاب به تمام مستضعفان جا میگیرد، پرداخت.
۱. راهکار اصلی تحقق وحدت: مردمی سازی
یکی از برکات اصلی انقلاب اسلامی رویش بزرگ انسانی است؛ ظرفیتهای بزرگ خودجوش که اگر کسی پدرانه، رشدشان دهد (آموزش)؛ زمینه ورودشان را تسهیل کند (حمایت) و در مشکلات به آنها امید دهد (انگیزش)، در شکلگیری فراگیری اجتماعی وحدت بیش از بسیاری نهادها معونه و کمتر از تمام آنها مؤونه دارند!
این ظرفیت عملا در دورههای سابق مجمع جهانی تقریب مذاهب مغفول مانده بود و مقوله وحدت در فرآیند تاریخی نیم قرن اخیرش دچار بسندگی به ارتباطات علمایی و همایشهای با مدعوین خاص شده بود! اما در دوره آیتالله اراکی رویکرد جدیدی انتخاب شد که مجمع تقریب سعی کرد با اقداماتی از قبیل شب شعر، جشنواره فیلم و عکس، راهاندازی اتحادیههای موضوعی و صنفی و... این مسأله را به بدنه اجتماعی متصل کند؛ اقداماتی که تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی دارند و میتوان تقویت آنها را از رسالتهای مهم دبیرکل جدید دانست.
البته در این بین یک ابهام جدی وجود دارد: آیا بدنه نیروی انسانی مجمع تقریب (چه آنان که از قبل باقی ماندهاند و چه منصوبان جدید) توان مورد نیاز برای این امر را دارند؟
باید قبول کرد بار اصلی انقلاب در بقاء هم بر دوش نیروهای مردمی است و این نیروها نوعا عمومی هستند؛ پس باید متخصص شوند تا بتوانند باری بزرگ را بر دوش بگیرند: پیوند قلوب ملل اسلامی! امری که اگر محقّق شود، منجر به شکل گیری ارتباطات استراتژیک بینالمسلمین میشود حتی اگر حکام کشورها نخواهند.
۲. مانع اصلی در شکلگیری وحدت: عدم تخصصگرایی
با ظهور انقلاب اسلامی ظرفیتهای بسیاری در شرق و غرب عالم بروز کرد که اگر بخواهم شرح دهم در چند کتاب میگنجند؛ اما متأسفانه تعداد نه چندان کمی از آنها بخاطر واگذاری این عرصه به کارمندان، عاقبت خوبی پیدا نکردند.
افرادی خوب و دلسوز متصدّی کارهایی شدند (یا میشوند) که در مورد آنها تجربه اندک یا تک بعدی داشتند. آسیب اصلی این افراد رهزن بودن سخنان زیبا و تحلیلهای گاها صحیحشان برای بقیه و اعتماد به آنان برای سپردن کار و نهایتا از دست دادن اموال و فرصتهاست!
راه حل این مشکل هم واضح است: در عمل باید مدیران کاملا از جزء به کل حرکت کنند و در واسپاری امور، به تدریج ارتقا پیدا کنند؛ طفره و پریدن ناگهانی چند پله در کسب مناصب، نتیجهای جز شکست ندارد. مدیران جدید باید حائز چند ویژگی باشند:
- نسبت به نسل قبل، تسلّط عمیقتری بر مبانی اندیشه دینی انقلاب و امتداد اجرایی آنها داشته باشند.
- جامع میان فکر و توان مدیریت باشند.
- تکرو نباشند بلکه باور کنند سطح گسترده حکمرانی و تمدنسازی با کمک همه ظرفیتها میسر است.
- به فعالسازی بدنه جامعه و قدرت مردم ایمان داشته باشند.
- واجد عقلانیت انقلابی باشند؛ یعنی اهل تدبیر برای کوتاه نیامدنهای پی در پی از آرمانها.
۳. رسالت مهم نخبگان حوزوی در بحث وحدت: تفصیل مبانی نظری
همه میخواهند «کلا» مسائل حل شود اما اینکه دقیقا چطور؟ و خودمان این وسط چه سهمی داریم؟ مشخص نیست! این مسأله وقتی به لایههای نخبگانی (دانشگاهی یا حوزوی) میرسد وضع بغرنج تری دارد.
در مورد تمدن سازی هم این آفت وجود دارد؛ گاهی برخی اشخاص یا مؤسسات دائما سخن از تمدنسازی اسلامی میزنند بی آن که هیچ تبیینی در میان سخنشان از تقریب امت اسلامی وجود داشته باشد؛ بدتر اینکه گاها مخالف گفتمان وحدت هستند.
از این بزرگواران باید پرسید مدل شما در مراحل عملی تحقق تمدن نوین اسلامی چیست؟
مدل امام و رهبری برای این مساله، توسعه جدی انقلاب اسلامی ایران در امت اسلامی و ایجاد بستر تمدن بزرگ اسلامی از این طریق است که بدون عنصر وحدت و همگرایی مقدور نیست. اما شما که سکوت یا مقابله میکنید چه راه جایگزینی سراغ دارید؟ نکند اصلا به مراحل تحقق عملی نمیاندیشید و نقص گفتمانی دارید؟
به قلم: علیرضا کمیلی